لذت زندگی با تو
عزيزم سلام
امروز روز خوبي برام نبود چون تو با گريه راهي خونه پرستارت شدي البته بابات بد از روي تخت بلندت كرد و تو هم بيدار شدي و گريه رو سر دادي .گاهي با خودم فكر ميكنم كه سر كار نرم ولي بعد به اين نتيجه ميرسم كه اگه سر كار نرم كيفيت رسيدگي ام به تو دختر قشنگم پايين مياد چون يكنواختي ايجاد ميكنه و من از يكنواختي متنفرم.
ديروز تعطيل بودم ومن با تو كلي بازي كردم .تو عاشق بازي " هم كردن " هستي يعني من بهت ميگم الان ميام همت ميكنم(ميخورمت) وتو ميخندي و فرار ميكني گاهي اونقدر هول ميشي كه به در و ديوار ميخوري ويا زمين ميخوري ويا حتي گاهي چهار دست وپا ميري..بعد تو منو هم ميكني واين سلسله وار ادامه پيدا ميكنه و تو شاد ميشي و ميخندي و حظ ميكني و من واقعا شادي و خوشحالي تو رو ميخوام.
عزيز مامان ميدوني لذت بخش ترين قسمت بازي با تو چيه .. اينكه تو چون واقعا از اين بازي لذت ميبري وقتي بغلت ميكنم تا شكمت رو مثلا بخورم منو دو سه بار ميبوسي و اين واقعا براي من فوق العاده اس .
از وقتي كه بدنيا اومدي وقتي بچه هاي بزرگتر از تو رو ميديدم حتي يك بار هم به ذهنم خطور نكرده كه كاش تو هم اندازه اون بچه بودي گاهي وقتها كه بعضي مامان باباها كه ني ني هاشون كوچولوتر از تو هستن به تو نگاه ميكنن و ميگن واي كي ميشد بچه منم اندازه پرنيا بشه توي دلم براشون تاسف ميخورم كه چه مامان باباهايي پيدا ميشن چرا از لحظه لحظه هاي بودن با عزيزاشون لذت نميبرن و فقط ميخان كه بچه شون بزرگ بشه .اصلا بزرگ بشه كه چي بشه .بفهمه كه توي اين دنياي گنده چه سختيهايي در انتظارشه هر چقدر هم كه هواشو رو داشته باشي هرچقدر هم كه باهاش باشي ...
پرنياي خوشگلم باهات هستم تا تو از تمام لحظه هاي كودكيت لذت ببري و شاد باشي.
بدون كه خيلي دوستت دارم .