آپوشتان

بوس

1389/11/10 13:44
نویسنده : مامان
189 بازدید
اشتراک گذاری

دختركم سلام

شايد به جرات بتونم بگم كه شيرين ترين اتفاق زندگيم تو هستي .گاهي با خودم فكر ميكنم كه تو معني عاشق بودن رو به من ياد دادي .

دو سه روزبود كه وقتي دست و پات جايي ميخورد بهت ميگفتم بيا بوسش كنم تا خوب بشه و وقتي بوسش ميكردم آروم ميگرفتي. ديروز يكي از اسباب بازيهات از دستت افتاد روي پات و تو هم الكي شروع كردي به گريه بعد پات رو آوردي جلو و به بابات نشون دادي و با لبهات اداي بوس كردن رو در آوردي  يعني ببوسش و بعد كه بابات اونو بوسيد خوشحال شدي. اين كار دو سه بار تا آخرشب تكرار شد و تو هي پات رو براي بوسيدن آماده ميكردي و من و بابات بوسش ميكرديم تا اينكه وقتي داشتي ميدويدي خوردي زمين و دماغت به زمين خورد بعد شروع كردي به گريه كردن  و تو اون حالت گريه كه داشتي دماغت رو مي ماليدي  پات رو آوردي جلو و بعد با دهنت اداي بوس كردن رو در آوردي . من دماغت رو بوسيدم ولي آروم نشدي و هي پات رو نشون ميدادي تا بالاخره پات رو بوسيديم و تو رضايت دادي.

شيريني زندگيم خيلي دوستت دارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آپوشتان می باشد