شیرین زبونیهای عسلکم
شیرینی زندگیم سلام
۱۶ ماهت تموم شده .
وقتی میام دنبالت مهد کودک با همدیگه تا خونه پیاده می آییم و تو هم عشق میکنی و کلی از این پیاده روی لذت میبری و به زبون اختراعی خودت کلی حرف میزنی.
البته اینو بگم که از مهد کودکت تا خونمون ۲ تا کوچه فاصله هست.
توی مسیر راه دوست داری خودت بدون اینکه دستت رو بگیرم راه بری ولی وقتی به خاکی یا پله میرسی وامیستی تا دستت رو بگیرم و بعد از اینکه رد میشی بلافاصله دستت رو از دستم در میاری و به راهت ادامه میدی.
۱۱ تا دندون داری و ۳ تا دندون آسیابت هم داره در میاد.
کلمات رو میگی البته هر وقت که دلت بخواد .
مامانا : ماما
بابا :بابا
دایی :دادا
عمه : عمه
عمو : عمو
عینک : آینک
عسل : ادل
می می :می می
غذا : به به
پرنده : جیک جیک
حشرات :جوجو
سگ : آپو
گربه : ایشی
بشین : ایشین
امیر : امیل
بچه و بزرگ : نی نی
آب : آبه
آب پرتقال : آب بقال
نون : نونو
.
.
.
.
.
از ۲ تا ۵ میشمری
دووو سییی چار پنج یا دووو سییی پنج
چون من همیشه یکش رو میگم از دو شروع میکنی
جدیدا ایش(شش) و ده هم اضافه شده.
وقتی پی پی میکنی دستت رو میاری جلوی صورتت و تکون میدی و صورتت رو جمع میکنی و میگی ایف ایف ایف ایف
خیلی قشنگ میرقصی
یا پاهات رو تکون میدی یا دستهات رو و یا باسنت رو.(من میمیرم برای رقصت)
مدام میگی بابا ددر بابا ددر بابا ددر....
جدیدا دوست داری بری بیرون راه بری اونقدر که من به بابات میگم این دخملی باعث میشه که تو از تنبلی در بیای من هم لاغر بشم .
خلاصه تا دلت بخواد شیرین کاری داری. بقیه رو بعدا برات مینویسم.