آپوشتان

جبر زمونه

فرشته كوچولوي من سلام امروز اول صبح خيلي خوب بود با ما از خواب بيدار شدي بعد كلي با هم بازي كرديم يك كمي صبحانه خوردي و بعد رفتيم مهد كودك. خوشحال بودي و ميخنديدي ولي متاسفانه مربي خودت صبح نبود و يك نفر ديگه تو رو ازم تحويل گرفت و گريه تو شروع شدواينطوري شد كه من هم سر درد گرفتم . گاهي با خودم ميگم كه سر كار نرم ...شايد من خيلي خود خواهم ولي باور كن كه به نفع هر دومونه اگه من مدام پيشت باشم تو وابستگيت از اين هم شديدتر ميشه و من هم افسرده ميشم وقتي كه مدام توي خونه بمونم. دختركم ما بايد جبر زندگي رو بپذيريم چون اينها واقعيتن.     از اين حرفها كه بگذريم ميرسيم به شيرين كاريهاي تو نازنينم ديروز عصري حوصله ات سر ر...
2 خرداد 1390

داستان پروانه

شکاف کوچکی بر روی پیله کرم ابریشمی ظاهر شد. مردی ساعت ها با دقت به تلاش پروانه برای خارج شدن از پیله نگاه کرد. پروانه دست از تلاش برداشت. به نظر می رسید خسته شده و نمی تواند به تلاش هایش ادامه دهد. او تصمیم گرفت به این مخلوق کوچک کمک کند. با استفاده از قیچی شکاف را پهن تر کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد ، اما بدنش کوچک و بال هایش چروکیده بود.مرد به پروانه همچنان زل زده بود . انتظار داشت پروانه برای محافظت از بدنش بال هایش را باز کند. اما این طور نشد. در حقیقت پروانه مجبور بود باقی عمرش را روی زمین بخزد، و نمی توانست پرواز کند.    مرد مهربان پی نبرد که خدا محدودیت را برای پیله و تلاش برای خروج را برای پروانه بوجود آورده. به...
25 ارديبهشت 1390

دلیل انتخاب اسم پرنیا

پرنيا اين اسمي كه براي دوست داشتني ترين موجود زندگيم انتخاب كردم. ميگم انتخاب كردم چون وقتي كه متوجه شدم  باردارم با همسرم قرار گذاشتيم كه در صورت تعيين شدن جنسيت اگه دختر بود من اسمش رو انتخاب كنم و اگه پسر بود پدرش. واينطوري شد كه من به تنهايي اين مسئوليت خطيررو به دوش كشيدم. پرنيا يعني حرير - ابريشم - نرم و لطيف واينها دقيقا اون چيزي كه همه ما از زنهاي زيبا تصورش رو داريم و اون چيزي بود كه من ميخواستم . يه دختر مخملي زيبا و باهوش . پرنيا هم آوا با اسم خودم (آنيا)هم هست. پرنيا از لحاظ تلفظ خيلي خوش آهنگه. پرنيا از پري هم گرفته شده.اسمي كه براي همهمون آشناست و از كوچيكي دوست داشتيم كه ببينيمشون. پرنيا قشنگترين و خوش ...
19 ارديبهشت 1390

غیبت طولانی مدت

سلام دلبرکم خیلی وقت بود که برات چیزی ننوشته بوده .راستش خودم هم دلتنگ شده بودم.تو این روزها خیلی اتفاقهای جالبی افتاده و از همه مهمتر اینه که بابات چهارشنبه  ٧/٢/٩٠  بردت آر ایشگاه مردونه و کچلت کرد .و ما الان برات میخونیم: کچل  کچل  کلاچه  روغن کله پاچه ..... کچله رو خواب برده موهاشو آب برده........ قیافه ات بامزه شده مثل ای کیو سان شدی .اولش یک کمی ناراحت شدم ولی بعدش باخودم گفتم برای تقویت موهات لازم بود آخه رشد موهات اصلا خوب نبود .به هر حال اولین کچلی زندگیت رو هم تجربه کردی .ازت عکس هم گرفتم ولی توی وبت نمیزارم چون شاید دوست نداشته باشی. برات توی آلبوم عکست میزارم. وقتی ازت میپرسم پرنیا موهات کو...
14 ارديبهشت 1390

معجزه

مثل معجزه اومدی چطور... کی.... با چی.... مهم نیست. مهم اینه که اومدی و هستی. عاشق باش و عشق بورز... مهربان باش و مهربون بمون... حس کن و نفس بکش  هوای زندگی رو.... بیاموز لطافت رو.... و بمون برای من و همه اونهایی که عاشقانه دوستت دارن. و فراموش نکن که عزیزی وعزیز می مونی....   لطیف ترین موجود زندگیم عاشقانه دوستت دارم.
11 ارديبهشت 1390

سخنی از بزرگان

سلام عزیز دلم این متن قشنگ رو از جایی خوندم برات توی وبت میزارم تا بعد ها تو هم اونو بخونی. از زرتشت سوال کردند: زندگی خود را بر چند اصل استوار کردی؟ فرمودند: ۱-دانستم کار مرا دیگری انجام نمیدهد پس تلاش کردم. ۲-دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم. ۳-دانستم رزق مرا دیگری نمی خورد پس آرام شدم. ۴-دانستم پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم.
28 فروردين 1390

مهد کودک رفتن پرنیا

عروسکم سلام یکهفته ای میشه که میری مهد کودک.  اسم مهد کودکت : ساوانا ۴ فروردین به پرستارت زنگ زدم که عید رو تبریک بگم که گفت از شنبه دیگه پرنیا رو نیار یعنی ۶ فروردین منم که شوکه شده بودم خداحافظی کردم و گوشی رو گذاشتم بعد هم توی هفته جدید ۳روز خودم خونه موندم و ۳ روز مادر پدرت که برای پرستاری از پسر عمه ات اومده بود خونشون  ما هم تو رو میبردیم خونه عمه ات  ازت مراقبت کرد. مامان جون پری هم که رفته بود مسافرت تبریز و همینکه زونا گرفته بود.اینطوری شد که دیگه کسی نبود که از تو گلم مواظبت کنه و ما به فکر مهد کودک افتادیم. راستش خیلی برام سخت بود که بری مهد ولی بالاخره تصمیم خودم رو گرفتم چون دیگه نمیشد که دلم رو به این و ا...
20 فروردين 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آپوشتان می باشد