شيطنت
داريم اسباب كشي ميكنيم به يه خونه بزرگتر ولي شيطنتهاي اين دخملي تقريبا ميشه گفت كه بيچاره مون كرده هر طرفي كه ميريم چيزي رو جمع و جور كنيم پرنيا خانم گل جلوتر از ما حاضره و تقريبا به همه چي دست ميزنه .ديشب كتابخونه رو برامون مثل يه دسته گل جمع كرد و تميز كرد اينقدر تميز كه نميدونستم چي رو از دستش بگيرم همه جا رو به هم ريخته بود گاهي عصباني ميشدم وگاهي ميخنديدم و دخملي هم كار خودشو ميكرد و اصلا به دست نزنهاي من و نكنهاي من توجهي نميكردو غرق شادي و لذت بود .كتابها رو از كتابخونه پرت ميكرد زمين ميرفت روي كتابها مي ايستاد و خلاصه هر كاري كه از دستش بر مي اومد انجام داد.دستت درد نكنه عزيزم .آخرش هم اونقدر شيطنت كرد كه خوابش برد.
اينقدر شيريني كه نميدونم وقتي از دستت عصباني ميشم واقعا عصبانيم يا نه.
فقط اينو بدون كه تمام لحظه هاي با تو بودنم رو دوست دارم حتي وقتي كه واقعا عصبانيم ميكني..